جدول جو
جدول جو

معنی روح شهرستانی - جستجوی لغت در جدول جو

روح شهرستانی
(حِ شَ رِ)
میرزا محمد روح الامین ملقب به میرجملۀ اصفهانی متوفی بسال 1047 ه. ق. او راست: ’خمسه’ و دیوان غزلیات که مرتب به حروف قوافی است و نسخه ای از آن در کتاب خانه مجلس شورای ملی هست و قافیۀ میم و نون و هاء آن افتاده است و بقیه در حدود پنج هزار بیت می باشد. نصرآبادی گوید: روح شهرستانی به خدمت جهانگیر پادشاه رسید و از طرف وی به منصب میرجملگی نایل گردید و پس از آن به خدمت شاه عباس آمد و مجدداً به هند برگشت. این ابیات ازوست:
افتادگیی به طالعم هست
در پای خمی چرا نیفتم.
نشان موی میانش کنون توانم یافت
که خضر ره شده دستی که بر کمر دارد.
-انتهی.
و رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 56 و 57 و الذریعه ذیل دیوان روح الامین و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ رِ)
شاعر و مداح ابوالمظفر طمغاج خان حاکم ماوراءالنهر بود. در صبح گلشن نسبت او سیوستانی آمده است. این شعر از اوست:
چه بوسه داد مرا یار بامداد پگاه
زهی حلاوت لب لااله الالله
ز تاب حلقۀ زلفش زهی مذلت مهر
ز نور چهرۀ خوبش خهی خجالت ماه
درست شد که زانوار عکس چهرۀ اوست
فروغ روی عروسان نیلگون خرگاه
هزار سلسله بر گرد عارضش گویی
بگرد روم درآورده شاه زنگ سپاه
مرا چه گفت ؟ بگفت ای امیر خسته دلان
ز دست هرکه ترا خوشتر است باده بخواه
بروی من نگر و موی من بدان منگر
که روی صبح سپید است و موی شام سیاه
بسعی همت او ساختم یکی مجلس
که آفتاب همی در میان نهاد کلاه
بدست جام می جانفزای مشکین بوی
به پیش دفتر دیوان مدح شاهنشاه
ابوالمظفر طمغاج خان که از عدلش
به صد هراس رودکهربا بجانب کاه
جبال حلم نمای و بحار گوهربخش
جهان دوست فزای و سپهر دشمنکاه.
(از مجمع الفصحاء چ 1 ج 1 ص 240).
رجوع به صبح گلشن شود
لغت نامه دهخدا